ستیاستیا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

برای دخترم ستیا

بدون عنوان

به نام خدا سلام دخمل گلم امروز میخوام از روزی بگم که فهمیدم تو وجودم شکل گرفتی برات بگم عزیزم: قبل از اون روز با شکوه تو یکی از روزهای ماه فروردین 93 بابا به من گفتش خواب دیده یکی از یاران امام رضا بهش گفته برام یک پرتقال بچین بابا هم این کار رو کرده و اون خیلی خوشحال شده و گفته یک آرزوت رو بگو تا برات دعا کنم بابا جان هم گفته من دوست دارم پدر بشم اون هم فکر کرده و گفته برو این ماه خانومت باردار میشه واین طور هم شد و من و بابا میدونیم تو هئیه امام رضا هستی از همون اول که خبر بودنت رو یاران امام برامون آوردن تا از روز تولدت که روز شهادت آقا به دنیا اومدی ...... و حالا اون روز باشکوه         روز 20...
10 خرداد 1394

بدون عنوان

به نام خدا  دختر کوچولو من سلام دوست داشتم زودتر برات بنویسم ولی بعد از تولدت بلاهای مختلفی سرم اومد که برات همش رو مینویسم تا بدونی چرا زودتر نیومدم ولی خدا رو شکر الان بهترم کاملا خوب نشدم ولی به عشق تو هنوز سر پا هستم ستیا گلی از امروز برات همه خاطرات که برای من و بابات از روزی که فهمیدیم هستی تا الان مینویسم البته اگه امون بدی مادر همش گریه میکنی آخه مثل الان که همش گریه میکنی ومنظورت اینه که بیا با من بازی کن مامانم آخه خیلی بازیگوشی قربونت برم اینم یه عکس از همین الانت       ...
7 خرداد 1394
1